پنج جنبه از يک اسطوره
پنج جنبه از يک اسطوره
پنج جنبه از يک اسطوره
چکيده :
اي.اي کامينگز زماني پيشرفت را «مرض آسايش آور » «بشريت » مدرن ناميد و براي بعضي ها اين گونه نيز بوده است. اما از زمان پيروزي سرمايه داري، در هر دوران، تنها اقليتي از جمعيت جهان توانسته اند بگويند که به راستي زندکي آسوده اي داشته اند و اين آسايش که پيوسته مورد تهديد قرار داشته است، به بهايي سنگين به دست آمده است. امروزه بالغ بر شش ميليارد نفر در جهان زندگي مي کنند.برآورد مي شود که دست کم يک ميليارد نفر از جمعيت جهان در فقر مطلق زندگي مي کنند و زندگي فلاکت زده، خالي و به شکلي رقت انگيز کوتاه دارند. دو ميليارد نفر ديگر در يک سطح حداقلي معيشت، زندگي خود را مي گذارنند و معمولاً توسط مواد نشاسته اي تداوم حيات مي دهند و اکثريتي از آنها بدون دسترسي به آب آشاميدني يا توالت هاي بهداشتي زندگي مي کنند. بيشتر از دو ميليارد نفر ديگر در حاشيه هاي پاييني اقتصاد زندگي مي کنند، اما با درآمدهايي کمتر از پنج هزار دلار در سال و بدون هيچ دارايي يا پس اندازي و هيچ ارزش مادي خالصي براي باقي گذاشتن براي فرزندان خود. به اين ترتيب، کمتر از يک ميليارد نفر باقي مي مانند که آنها نيز براي رسيدن به آسايش در کنار شغل و در آمدي تقريباً منظم، در حال تلاش هستند. يک اقليت بسيار کوچک نيز در رأس اين عده قرار دارند که مي توان گفت واقعاً به زندگي همراه با آسايش رسيده اند.گفته مي شود که در جهان حدود سيصد و پنجاه نفر را (بر اساس دلار آمريکا) به راستي مي توان ميلياردر دانست (با کمي بيشتر از سه ميليون ميليونر ) که برآورد مي شود مجموع ارزش خالص آنها معادل بيش از چهل و پنج درصد جمعيت جهان است.آيا اين پيشرفت است؟ آن هم با چنين نابرابري و عدم توازني؟
در ايالات متحده، اين پيشرفته ترين کشور جهان از لحاظ مادي و ديرينه ترين و پرشورترين مدافع انگاره پيشرفت، حدود چهل ميليون نفر زير خط فقر رسمي زندگي مي کنند و بيست ميليون نفر ديگر يا بيشتر، زير خط در نظر گرفته شده براي هزينه هاي واقعي قرار دارند، شش ميليون نفر يا بيشتر بي کار هستند و گفته مي شود که بيشتر از سي ميليون نفر از جست و جوي کار کاملاً دلسرد هستند و چهل و پنج ميليون نفر داراي مشاغل «يک بار مصرف »، موقتي و پاره وقت هستند، بدون هيچ مزايا يا تضمين امنيتي، پنج درصد رأس جمعيت اين کشور مالک حدود دو سوم کل ثروت آن هستند؛ شصت درصد مالک هيچ دارايي قابل ذکري نيستند يا مقروض هستند. از لحاظ درآمد، بيست درصدي که در رأس قرار دارند، نيمي از مجموع درآمدها را دريافت مي کنند و بيست درصد تحتاني، کمتر از چهار درصد در آمدها را کسب مي کنند.
مشکل مي توان گفت که اين واقعيت ها حکايت گر آن نوع از آسايش مادي است که فرض مي شد پيشرفت فراهم خواهد آورد. بي ترديد بسياري از مردم در آمريکا و سراسر جهان صنعتي در سطوح ثروتي زندگي مي کنند که در روزگار گذشته رؤياي آن به خواب هم ديده نمي شد. آنها قادر هستند با حرکت دادن يک سوئيچ يا چرخاندن يک دکمه، صدها نفر هم سنگ يک خدمتکار را به حرکت درآورند. احتمالاً مي توان گفت که يک سوم اين جمعيت «جهان اول» داراي يک زندگي همراه با ميزان مشخصي از رفاه و آسايش هستند. با اين حال اين واقعيتي رضايت بخش است که فقط همين بخش از جمعيت هستند که بيشتر از همه به «بيماري آسايش آور» مبتلا هستند؛ حقيقتي که من آن را «متمکن زا » مي نامم: بيماري قلبي، استرس، کار بيش از حد، ناکارآمدي خانوادگي، الکليسم، ناامني، آنومي، ناهنجاري رواني، تنهايي، ناشکيبايي، بيگانگي، مصرف گرايي و سنگ شدن قلب.
لئوپولدکوهر، اقتصاددان اتريشي که اثر تعيين کننده او «گسست کشورها» ابزاري ضروري براي فهم ناکامي هاي پيشرفت سياسي در نيمه دوم هزاره پيشين به شمار مي رود، معمولاً در سخنراني هاي خود از اين قياس استفاده مي کرد. او مي گفت، فرض کنيد که ما سرنشين يک قطار پيشرفته هستيم که با سرعت تمام و طبق روش تصويب شده، در حال حرکت به جلو است و رشد آزمندانه و تاراج منابع، سوخت آن را تأمين مي کند و اقتصاددانان بسيار ممتاز برايمان هورا مي کشند. اگر ما متوجه شويم که درست در چند کيلومتري رو به روي ما پرتگاهي خطرناک قرار دارد که ما را به درون يک فاجعه پرتاب خواهد کرد، مثلاً ريل راه آهن به يک خليج غير قابل عبور خاتمه مي يابد، چه خواهيم کرد؟ آيا به توصيه اقتصاددانان عمل خواهيم کرد و سوخت بيشتري را داخل موتورها مي ريزيم تا بتوانيم با سرعتي زيادتر، به پيش برويم با اين اميد فرضي که موتورها را با چنان تواني به حرکت درآوريم که بتوانند قطار را از اين سوي خليج بلند کند و به سلامت در طرف ديگر آن بر زمين بگذارد، يا به طرف ترمزها دست مي بريم و هر چه سريع تر قطار را، اگر چه با تکان شديد، متوقف خواهيم کرد؟
پيشرفت اسطوره اي است که ما را دلگرم و مطمئن مي کند که با سرعت تمام به پيش رفتن، هيچ گاه اشتباه نيست. زيست شناسي رشته اي است که به ما مي آموزد، اين کار يک مصيبت است.
قبل از اصلاح و تعديل پيشرفت که نوچه هاي وظيفه شناس علم فن آوري آن را به پيش مي برند، جامعه صنعتي مدرن به ميزان فزاينده اي از جهان طبيعي قرباني گرفته است و در مقياسي بزرگ تر و ويرانگرتر، از آداب و رسوم مذهبي امپراتوري هاي پيشين در خلق استعاره هاي مربوط به سلطه بر طبيعت سرمشق گرفته است. اکنون به نظر مي رسد که ما حتي آمادگي به حراج گذاشتن خود بيوسفر را نيز داريم.
هيچ کس نمي داند بيوسفر چه اندازه ترميم پذير است و قبل از آن که ديگر قادر به ادامه کارکرد خود نباشد - يا حداقل به آن اندازه که براي زنده نگه داشتن گونه هاي انساني لازم نيست -چه اندازه آسيب را مي تواند متحمل شود. در سال هاي اخير، برخي از منابع بسيار محترم و واجد اعتبار گفته اند که اگر ما کماکان اجازه دهيم که هجوم لگام گسيخته پيشرفت با چنين فشار سنگيني که بر زمين وارد مي آورد - زميني که وجود ما به آن وابسته است - ادامه يابد، در آينده اي بسيار نزديک به آن نقطه برگشت ناپذير خواهيم رسيد. مؤسسه «ورلدواچ » که گزارش هاي سالانه اي را درباره اين موضوعات انتشار مي دهد، هشدار داده که تمام سيستم هاي زندگي بخش موجود که وجود آنها وابسته به وجود بيوسفر است -هواي تميز، آب، خاک، درجه حرارات و از اين قبيل - در حال حاضر به شدت مورد تهديد قرار دارند و هر دهه اي که مي گذرد، وضعيت آنها وخيم تر نيز مي شود. مدتي نه چندان قبل، در يک گردهم آيي از نخبگان، دانشمندان و فعالان زيست محيطي در مورلياي مکزيکو، اعلاميه اي منتشر شد که نسبت به «نابودي زيست محيطي» هشدار مي داد و نگراني شيد خود را نسبت به «اين که حيات بر روي سياره هاي ما در معرض خطري هولناک قرار دارد » ابراز مي داشت. به تازگي «اتحاديه دانشمندان دل نگران آمريکا » در يک بيانيه که به امضاي بيش از يکصد برنده جايزه نوبل و هزار و ششصد عضو آکادمي هاي علوم ملي در سراسر جهان رسيده بود، يک «هشدار خطاب به بشريت از سوي دانشمندان جهان » انتشار يافته بود که خاطر نشان مي کرد، نرخ هاي اخير فعلي تجاوزات به محيط زيست و افزايش جمعيت، نمي تواند بدون «وارد آمدن مصيبت هاي گسترده براي بشريت » تداوم يابند. همچنين در اين اعلاميه آمده است که «سياره ما به شکلي چنان ترميم ناپذير تخريب شده است که ديگر نمي تواند به روشي که ما مي شناسيم، حافظ حيات باشد ».
اقتصاد جهاني فن آوري پيشرفته، اين حرف ها را نمي شنود، نمي تواند بشنود. اين اقتصاد همچنان در حال گسترش و استخراج منابع است. به لطف اين اقتصاد، انسان ها سالانه حدود چهل درصد از انرژي فتوسنتزي موجود در سياره زمين را مصرف مي کنند، اگر چه ما تنها يک گونه از گونه هاي به شدت متنوع حيات بر روي اين سياره هستيم. به لطف همين است که اقتصاد جهاني به نسبت پنجاه سال گذشته، پنج برابر بيشتر رشد کرده است و با آهنگي هراس آور به صرف منابع جهان ادامه مي دهد، آلودگي ها و ضايعات پايان ناپذيري را توليد مي کند و نابرابري هاي بزرگي را در درون و بين تمامي کشورهاي جهان تعميم مي دهد.
يک «ناظر عيني »را فرض کنيد که مي تواند ميزان توفيق پيشرفت را اندازه گيري کند. گفته مي شود، همين اسطوره پيشرفت بوده است که از زمان عصر روشنگري به بعد، وصلت شادمانه علم و سرمايه داري را که محصول تمدن صنعتي مدرن بودند، تغذيه، هدايت و رهبري کرده است.آيا پيشرفت در کليت خود براي گونه انسان سودمند بوده يا زيانبار؟ براي گونه هاي ديگر چه؟ آيا پيشرفت براي انسان سعادتي بيش از گذشته را به ارمغان آورده است؟ عدالت بيشتري را به ارمغان آورده است؟ برابري بيشتر چه؟ بهره وري بيشتر چه؟ و اگر فرض را براين بگيريم که اهداف آن بي خطر بوده، روش هاي آن چه بوده؟ به مزاياي حاصله، به چه بهايي دست يافته است؟ايا آين مزايا پايدار هستند؟
اين ناظر عيني بايد به اين نتيجه برسد که در بهترين حالت، نتايج پيشرفت، ترکيبي هستند. در طرف مثبت قضيه جاي هيچ انکار نيست که رفاه مادي براي حدود يک ششم از جمعيت جهان افزايش يافته است و براي برخي، اين رفاه آزمندانه ترين رؤياهاي شاهان و حکام پيشين بوده است. جهان، سيستم هاي حمل و نقل و ارتباطاتي را به کار گرفته است که به انسان ها، کالاها و اطلاعات اجازه مي دهد که در مقياس و سرعتي رد و بدل شوند که تا قبل از آن هرگز امکان پذير نبوده است. و شايد براي يک سوم اين انسان ها، طول عمر افزايش يافته است و يک پيشرفت کلي در زمينه بهداشت و درمان اين امکان را فراهم آورده است تا در طول سه قرن گذشته، افزايش تعداد انسان ها نرخي حدوداً ده برابر پيدا کند.
در طرف منفي قضيه، هزينه هاي اين تحولات بسيار چشم گير بوده است. تأثيرات پيشرفت و فراهم کردن رفاه براي يک ميليارد نفر از جمعيت زمين - آن چنان که مشاهده کرديم - بر گونه ها و سيستم هاي روي زمين، ويرانگر و مخرب بوده است. تنها يک معيار سنجش اين واقعيت اين است که اين پيشرفت به معناي انقراض هميشگي شايد پانصد هزار گونه حيات، فقط در طول قرن بيستم بوده است. تأثيرات پيشرفت بر پنج ششم باقيمانده گونه هاي انساني نيز به همين ترتيب مخرب بوده است، چرا که عمده آنان شاهد مستعمره شدن يا جا به جا شدن جوامع خود، از بين رفتن و پاره پاره شدن اقتصادهايشان و تغيير شکل محيط زيست خود در طول اين دوره بوده اند؛ وضعيتي که يک زندگي همراه با محروميت و ادبار را برايشان به همراه داشته است؛ وضعيتي که با حدس قريب به يقين، بدتر از آن چيزي بوده است که تا قبل از ظهور پديده پيشرفت در جامعه سنتي شان شاهد بوده اند. حتي آن يک ميليارد نفري که حفظ معيارهاي زندگي شان به معناي مصرف صد درصدي منابع در دسترس جهان در هر سال است و نيز کساني که در نتيجه اين امر ممکن است خوشبخت فرض شوند، به واقع آن طور که به نظر مي رسند، نيستند. هيچ شاخص اجتماعي در هيچ جامعه پيشرفته اي نيست که حاکي از اين باشد که مردم به نسبت يک نسل پيشتر، راضي تر هستند، مطالعات انجام شده مختلف حاکي از آن هستند که «سهم بدبختي» در بيشتر کشورها افزايش يافته است و شواهد واقعي قابل توجهي (نظير افزايش نرخ بيماريهاي رواني، مواد مخدر، جرم و جنايت، طلاق و افسردگي ) نشان مي دهند که پيامدهاي غناي مادي، بخش عمده اي از سعادت شخصي را تشکيل نمي دهند.
در واقع در مقياسي بزرگ تر، تقريباً تمامي آنچه که فرض مي شد پيشرفت به آن دست خواهد يافت، با وجود ميزان شديد پول و فن آوري اختصاص داده شده به اين مسئله، نتوانسته اند تحقق يابند. عملاً تمامي رؤياهايي که در طول سال ها در ذهن پرورانده مي شدند، به خصوص در حادترين مراحل آن در اواخر قرن نوزدهم و در طول بيست سال گذشته سلطه رايانه، بر باد رفته اند و خيالات اتوپيايي- خيالاتي همچون قدرت هسته اي، کشاورزي شيميايي، سرنوشت آشکار و دولت رفاه- به کابوس تبديل شده اند. پيشرفت حتي در مترقي ترين کشورها، فقر را از بين نبرده است. (تعداد فقرا افزايش يافته و ميزان درآمد واقعي در طول بيست و پنج سال تنزل يافته است.) يا کار شاق (با امکان براي هر دو جنس)، ساعت هاي اشتغال افزايش يافته است. تجاهل (نرخ سواد در طول پنجاه سال گذشته تنزل يافته، نمره امتحانات کاهش يافته )يا بيماري (بستري شدن، بيماري و نرخ هاي مرگ از سال 1980 بدين سو )تماماً افزايش يافته اند.
موضوع خيلي ساده به نظر مي آيد :در وراي رفاه و طول عمر و چيزهايي که به يک اقليت محدود شده و هر يک پيامدهاي زيست محيطي به شدت مخربي داشته اند، پيشرفت، چندان در اين امر توفيقي نداشته است. البته احتمال دارد براي وابستگان به آن (ثروتمندان )اين طور نباشد؛ چرا که کافي است که ثروت تحسين انگيز باشد و در برخورداري از زندگي بهتر و طولاني تر نقش مثبتي داشته باشد. شرايط بازي براي آنها ساده است: بهبودي مادي براي تعداد هر چه بيشتر در حد امکان، با سرعت هر چه ممکن و ديگر هيچ. مطمئناً وضعيت ملاحظات مربوط به اخلاقيات شخصي يا انسجام اجتماعي يا عمق معنوي يا دولت مشارکت پذير، به نظر نمي رسد که خيلي بهتر شده باشد. اما ناظر عيني آن چنان کوته فکر نيست و قادر به ديدن اين است که تا چه اندازه کاستي هاي چنين ديدگاهي، ژرف و مرگبار هستند. ناظر عيني فقط مي تواند اين طور نتيجه گيري کند که چون ثمرات پيشرفت ناچيز هستند، بهاي نيل به آنها از لحاظ اجتماعي، اقتصادي، سياسي و زيست محيطي بسيار سنگين است و اين که نه جوامع و نه اکوسيستم هاي جهان قادر به برتافتن اين هزينه ها براي چند دهه بيشتر هم نخواهند بود؛ اگر بپذيريم که تا همين الان نيز فراتر از حد تصور آسيب نديده اند.
منبع :www.primitivism.com
منبع:
منبع:نشريه سياحت غرب شماره 79
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}